سفر به کیش
روز جمعه صبح ٨ دی ماه ساعت٩:٤٥ ایلیا برای اولین بار با هواپیما سفرکرد. بابا روزبه قرار شد مستقیم از عسلویه بیاد و من و فینتالی از تهران بریم.
پنجشنبه شب، آقاجون اینا اومدن دنبالمون و رفتیم خونه شون. صبح جمعه همگی رفتیم فرودگاه. آقاجون و مادرجون ساعت ٩:٣٠ پرواز برای مشهد داشتند. وقتی داشتند میرفتند سوار بشند کلی سفارش کردند که حواسم به ایلیا باشه .
پروازما با نیم ساعت تأخیر انجام شد.تمام نگرانیم این بود که گوشهاش اذیت بشند. ولی خدارو شکر به سلامت رسیدیم.
ایلیا به محض رسیدن به آپارتمان محل اسکانمون کلی ذوق کرد. قربونش برم
تمام مدت که اونجا بودیم کلی ذوق کرد. برای فروشنده ها خودشو لوس میکرد و به همه یه لبخند تحویل میداد
شب اول توی رستوران داشتیم شام میخوردیم و فینتالی خواب بود که یهو یه مگس نشست روی صورت فینتالی. وای بچه ام بیدار شد، انگار که جن دیده بود . انقدر ترسیده بود که قلبش مثل یه گنجشک میزد.
شب سوم هم رفتیم رستوران با موسیقی زنده. فینتالی از ترس صدای موزیک مثل یه جوجه رفته بود تو بغل من و دو دستی محکم منو گرفته بود و سرشو بلند نمیکرد.ماهم بخاطر اون زود شامو خوردیم و برگشتیم.
خلاصه قربونش برم پسرم جاناتان شیردله .
دوشنبه شب هم برگشتیم. توی هواپیما خیلی بیقراری کرد.آخه طفلک خواب زده شده بود. وقتی رسیدیم خونه ساعت 2 صبح بود. خیلی خوش گذشت جای همه دوستان خالی بود.
حرکت جدید ایلیا . دو روزه که یه پاشو با دوتا دستش میگیره و میکنه توی دهنش