ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

ایلیا عشق ابدی مامان و بابا

اولین شب یلدا

1391/10/2 7:43
نویسنده : مامان
291 بازدید
اشتراک گذاری

دیشب، اولین شب یلدای فینتالی بود. از هفته قبل به فکر بودم. میخواستم ٥شنبه با باباروزبه بریم براش وسایل تزیینی بخریم ولی نشدناراحت

جمعه صبح سریع رفتیم و از شهروند براش لباس هندونه ای خریدم آخه قربونش برم پسرم بزرگتر شده و لباس هندونه ایش براش تنگ شده .ماچ

از جمعه شب دست به کار شدم .از لباسهاش که براش تنگ شده بود یه کلاه و یه جفت کفش درست کردم. جالبه که تا قبل از اون یه دکمه هم ندوخته بودم. شبها که ایلیا میخوابید باید همه کارها مو میکردم. صبح تا غروب هم باید با فیتالی بازی میکردم .

کم خوابی اذیت شدم مخصوصاً ٣ شب آخر که اوج کارهام بود و ایلیا رو میخوابوندم بعد میومدم کارهامو بکنم میدیدم نیم وجبی ساعت ٩ تازه سرحال بیدار شده و میخواد بازی کنهگریه.

ولی خدا رو شکر کارهام انجام شد. 

با همه اینها دیشب خیلی خوش گذشت. مادرجون و خاله آرزو اینا اومدند ولی عمه راحله اینا رفته بودند رشت.

قبل از اومدنشون لباس توت فرنگیشو که خاله آرزو براش خریده بود تنش کردم و ازش عکس گرفتم.

ایلیا توت فرنگی مامان

فینتالی هم خدارو شکر قبل از اومدن مادرجون و خاله آرزو اینا خوابشو رفته بود.

و بعد حسابی بازی کرد و ذوق کرد. و تا ساعت ١٢ شب بیدار بود و حاضر نبود نه بخوابه و نه شیر بخوره. آخر سر مجبور شدم برای اینکه گرسنه نمونه شیرخشک بهش بدم ولی خدا رو شکر صبح تا ساعت ٨:٣٠ خوابید و بعدش عمومحمدحسین اومدند دنبالمونو اوردنمون خونه مادرجون.

ایلیای هندونه ای

 

 

 

کفش و کلاهو حال میکنید آخر هنرنمایی مامان آسیه با حداقل زمان، حداقل انرژی و امکاناتنیشخند 

 علی جون

این هم علی جون که متأسفانه مامان آسیه یادش رفت که با فینتالی باهم عکس بگیرندناراحت.

این وبلاگو در اصل علی جون برای پسرخاله کوچولوش راه اندازی کرد.دستت دردنکنه پسرخالهماچ

مادرجون زحمت کشیدند آش رشته ، کیک خرمایی، باسلوق و کلوچه خرمایی درست کردند و اوردندخوشمزه.

دیشب تولد مادرجون هم بود و خاله آرزو براشون کیک خریده بودند جای آقاجون خالی بود. مادرجون تولدتون مبارکماچ.

خاله آرزو هم برای فینتالی یه پستونک خریده بود و علی جون هم یه بسته مدادرنگی ماچ

هندونه رو هم خاله آرزو اینا آوردند و عمومحمدحسین تزیینش کرد.

دست همگی درد نکنه که به مامان آسیه کمک کردیدلبخند.

جای باباروزبه هم خالی بود.

حسابی خوش گذشت. خدایا شکرت.

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (8)

مامان آنیسا
1 دی 91 23:07
وای چه هندونه خوشمزه ای شدی شما یلداتون هم مبارک عروسک کوچولو


مرسی عزیزم.یلدای شما هم مبارک باشه
نداجون
3 دی 91 0:26
بچه ام ماه شده ماهه ماه
نه بابا تو هم بلدی مهندس
ای کلاه دوز ای کفش دوز از نوع هندونه ای



مرسی عزیزم.جات خیلی خالی بود.دلم برات تنگ شده
خاله صدیقه
5 دی 91 19:09
هندونه خوردنی شدی ماشاالله...امروز با خلیل جان نشستیم وبلاگ ایلیا جونو خوندیم.خدا برات نگهش داره آسیه جون.


مرسی عزیزم. دلم برات تنگ شده.به آقاخلیل خیلی سلام برسون


نداجون
6 دی 91 23:13
آهنگت هم قشنه .بچمو خوب تربیت کن خوب خوب که همیشه قدر و احترام به پدر و مادرش مخصوصا مادرش رو بفهمه و داشته باشه.....
مامان درسا
8 دی 91 1:49
سلام عزیزم ،درسا در سوگواره محرم آتلیه سها شرکت کرده.اگه میشه لطف کنید به وبلاگش بیاین وبه آدرسی که نوشتم برید وبهش امتیاز بدین.ممنون


حتماً عزیزم
زینب مامان زهرا ناز
9 دی 91 0:39
به به چه ناناز شدی توی این لباس هندونه دست مامان گلت درد نکنه
حتما براش اسپند دود کن


مرسی عزیزم. لطف داری
نیم وجبی
17 دی 91 0:15
این هندونه ی خوردنیتونو بدین به من یه لقمش بکنم


ندا جون
21 دی 91 1:01
می بینم که خاله صدیقه هم تشریف آوردن از خارجه


خاله صدیقه کجا بوده؟