اهواز
سه شنبه من و فینتالی به دیدن بی بی جون رفتیم. دیشب هم با دایی امید، زندایی آذر ودایی میثم و دو وروجک خومشل دایی امید رفتیم بیرون و شام هم مهمون دایی امید رفتیم سیتی استار. خیلی خوش گذشت.وسایل فینتالی رو توی کوله پشتی گذاشته بودم که دایی میثم زحمتشو کشید و فینتالی رو هم توی کالسکه گذاشتم که باز هم دایی میثم زحمتشو کشید. دایی امید هم زهرا گلی رو توی کالسکه گذاشته بود، و با هم جلوتر میرفتند.همه نگاه میکردند و میخندیدند ، صحنه جالبی بود با دو تا کالسکه،٣ تا بچه رفتیم رستوران اونهم طبقه دوم
امروز هم ناهار رفتیم خونه دایی امید. عصر هم من و فینتالی با نداجون رفتیم بیرون. مهمون نداجون آب انار خوردیم و بعد رفتیم کباب سرا. فینتای توی مسیر خواب بود ولی طبق معمول موقع شام بیدار شد. طفلی خاله ندا،فینتالی رو گرفت تا من شام خوردم.دستت درد نکنه خاله ندا خیلی خوش گذشت
خاله ندا زحمت کشید و مارو رسوند خونه بعد هم تلفن زد که برای ایلیا گلی اسپند دود بده .ایلیا هم بعد از خوردن غذاش لالا کرد. قربونش برم
ماشاله الله خیلی شیطون شده. یه لحظه آروم نداره و نمی شه تنهاش گذاشت دیگه رو زمین نمیشه تنهاش گذاشت ممکنه بلایی سر خودش بیاره. اینجا که اومدیم همه اش محیط جدید، آدم جدید. همه اش فضولی میکنه و باید با بدبختی بهش شیر بدم.