کیش
دوشنبه 14 بهمن ،رفتیم کیش. دست باباروزبه درد نکنه.خیلی خوش گذشت.خیلی هم به موقع بود چون به محض رفتن ما تهران برف شدیدی اومد و ما خدا روشکر اونجا بودیم.هوا خیلی خوب بود. تو هم حسابی کیف کردی. چند روز همگی با هم بودیم و همه اش دد بود. جای جدید دیده بود و یه لحظه آروم نداشتی. کلاً برای غذا هم هیچ اجباری نداشتی و یا سیب زمینی (به قول خودت سی زی)یا کیک (برات میگرفتیم و میذاشتیم روی میز کالسکه ات توهم کم کم میخوردی)
برای اینکه هم بذاریمت توی کالسکه باید اول یه آبنبات میدادیم دستت.
کلی خرید هم کردیم.برای تو هم یه جفت کفش و کلی لباس خریدیم.
از همه هم بهتر با اصرار باباروزبه رفتیم پارک دلفین ها. من گفتم که چیزی متوجه نمیشی و اذیت میکنی ولی بابایی گفت دیگه بزرگ شدی.البته خوب شد که رفتیم چون حسابی کیف کردی.
اول ورودی، قفس میمونها بود که کلی ذوق کردی و اونها که جیغ میزدند تو هم باهاشون جیغ میزدی
بعد هم سریعتر رفتیم تا ردیف جلو بشینیم.
به محض شروع برنامه،ساکت شدی و با ذوق نگاه میکردی. بعد هم که رفتیم سمت آکواریوم ، با دیدن ماهی ها از نزدیک حسابی ذوق کردی.تا مدتها ازت میپرسیدیم دلفینها چیکارمیکردند؟با ذوق دستت میبردی بالا به حالت شیرجه میاوردی پایین و میگفتی دییپش
وای ولی روز پنجشنبه شب که برگشتی،موقع پیاده شدن پوستمونو کندی. باید لباس تنت میکردم ،خواب بودی و بد خواب شدی ،کل هواپیما رو گذاشتی روی سرت از بس که جیغ زدی.
عکس ها در ادامه مطلب....
وروجک از استخر توپ میترسیدی