ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

ایلیا عشق ابدی مامان و بابا

پایان سال 92

1392/12/28 10:20
نویسنده : مامان
437 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزم یکسال دیگه هم گذشت.خیلی شیطون شدی .دیگه نمیذاری ازت عکس بگیرم.به محض دیدن دوربین جیغ میزنی که بگیریش و از عکس گرفتن پشیمونم میکنی چون بعدش مکافات آروم کردنتو دارم.

 قبل از رفتن باباروزبه برای عیدیت رفتیم یه صندلی ماشین و یه ماشین بی ام و گنده قرمز دنده دار برات گرفتیم. البته امیدوارم تا زمانیکه ترست بریزه و بتونی باهاش رانندگی کنی،داغونش نکرده باشی. آخه روی کاپوتش میری و سر میخوری پایین . کلاً از هر جاییش بالا میری. راستی یادم رفت بگم ،همچین میشینی و دنده عوض میکنی و یه ژستی میگیری که آدم خنده اش میگیره.

یه کار بدی هم بابا روزبه کرد،یه روز از دم خونه تا ورودی بزرگراه تو رو گذاشت توی بغلش. تو هم همچین با غرور و یه لبخند مخفی به من زیر چشمی نگاه میکردی و دنده و فرمونو با دستای کوچولوت گرفته بودی که واقعاً خنده دار بود.

از کارهای جالبت، آوازخوندنته که واقعاً ما میخندیم.همچین با ریتم میخونی و مبرقصی که ما هم میخندیم هم لذت میبریم.

روز شنبه مادرجون زحمت کشیدند و اومدن تا پیش تو باشند. طفلک برنامه عید امسالش هم بخاطر ما خراب شد و مجبور شد تهران بمونه.مادر جون شرمنده ایم.دستتون درد نکنه

تو هم واقعاًشیطون شدی ، طفلکی واقعاً عصرها که میرسم خونه حسابی خسته است.

دیروز از بس دیگه هی مادرجون گفتند برای بچه ام سبزه و ماهی نخریدی و آقاجون هم تلفنی میپرسیدند، بالاخره برات یه سبزه خوشگل و2 تا ماهی قرمز و یه سنبل بنفش خریدم.

دیروز یاد گرفتی بگی ماهی. هر 5 دقیقه یا باید ماهی رو میوردم پایین یا سنبل یا سبزه.دیگه حسابی کلافه ام کردی.حسابی هم عصبانی شدم از دستت. آخه همه خونه اشونو مرتب کردند ولی تو نیم وجبی فقط میریزی و میپاشی.

پارسال کوچولو بودی و من کلی برات تدارکات هفت سین تهیه کردم ولی امسال بعید میدونم .

یادگرفتی همه لباسهاتو کثیف و تمیز و برمیداری میریزی توی ماشین لباسشویی. آخه بچه مگه تو دختری!!!!!!!یا کفگیر و قابلمه ها رو برمیداری.

راستی عینک رو هم مادرجون نشونت میدند و تو هم میگی عینماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)