هفته گذشته
کلاً هفته پیش ، هفته خیلی خوبی نبود البته بجز اومدن دایی میثم.
روز دوشنبه با بابا روزبه رفتیم بیمارستان نفت تا فینتالی رو دکتر کودکان اونجا هم ویزیت کنه.
بیچاره فینتالی از ساعت ٩ صبح تا ١ بعدازظهر توی نوبت بود . وقتی که نوبتش شد حسابی خسته بود و وقتی دکتر دستشو گرفت تا رفلکسهاشو چک کن اونقدر وارفته بود که گردنشو نگرفت. اونوقت دکتر گفت که نباید اینجوری باشه.
باباروزبه سریع گفت که مامانش دمر نمیخوابونتش . جالبه اگه ما زنها نبودیم اونوقت مقصر کی بود؟
جالبه وقتی اومدیم خونه همون حرکتو مادرجون انجام دادند و خیلی خوب سرشو نگه داشت.
همون شب با دایی میثم رفتیم هایپراستار. وای با اینکه وسط هفته بود ولی باز هم آدمها از سر و کله هم بالا میرفتن. فقط تونستیم یه دستگاه بخور برای فینتالی بخریم.
غذا خوردن مدل جدید:
جدیداً فینتالی وقتی خسته است، بعد از هر قاشق غذایی که میخوره باید پستونکشو مک بزنه
اینجا بعد از خوردن غذا خوابش برد.
پسر گلم چند وقتیه که داره سعی میکنه غلت بزنه.
روزها میگذره و فینتالی مامان بزرگتر میشه و مرخصی مامان هم داره تموم میشه و باید بره سرکار.
وقتی برم سرکار، فکر کنم باید تا ساعت 7:30 با فینتالی بازی کنم بعد هم برم سرکار.
خلاصه کلاً باید با خواب خداحافظی کنم.
ولی اشکال نداره چون وقتی پسرگلم میخنده، خستگیم یادم میره و سرحال میشم.
وقتی با کامپیوتر کارمیکنم ، فینتالی دیونه ام میکنه و تا وقتی چند بار روی دکمه ها نزنه آروم نمیشه.
کلاً علاقه زیادی به دکمه داره چون همین برنامه رو با تلفن دارم.