ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

ایلیا عشق ابدی مامان و بابا

سرکار رفتن مامان

1391/10/28 17:57
نویسنده : مامان
476 بازدید
اشتراک گذاری

روز چهارشنبه گذشته برای بار اول بعد از مرخصی زایمان ، سرکار رفتم.

وقتی برگشتم،فینتالی کلافه بود فرصت نداد لباسمو عوض کنم. سریع دستامو شستمو بهش شیر دادم. بابا روزبه گفت که از ساعت 7:15 که از خونه رفتم فقط 75 سی سی شیر و یه کم غذا خورده.

از وقتی رسیدم خونه از بغلم پایین نمیومد. موقع خواب هم تو بغلم خوابید.

الهی بمیرم که تنهات گذاشتم.

روز شنبه 23 دی تعطیل رسمی بود. یکشنبه با بابا روزبه رفتم سرکارتا از آقای رییس مرخصی بگیرم. از شب قبلش مادرجون لطف کردند اومدند خونه ما تا پیش فینتالی باشند.

رییسم گفت که نمیتونم یکجا و طولانی مدت مرخصی بگیرم و باید بیام به کارهام برسم  

ظهر زودتر برگشتم خونه. وقتی اومدیم ، دیدیم که فینتالی توی کالسکه اش نشسته و مادرجون دارند از سیب زمینی های غذای خودمون بهش میدند اون هم با لذت و خیلی قشنگ میخورد.

قربونش برم انگار چند ساعته مرد شده بود.ماچ ماچماچ

مادرجون گفتند که شیر نخورده و با غذا سیرش کردند.

دستتون درد نکنه مادر جونماچماچماچ

چند وقته که فینتالی با با میگه. بابا روزبه ذوق زده شده میگه که داره میگه باباچشمک

یکشنبه ظهر بابا روزبه رفت و ایلیا قبل از رفتن بابا چند تا غلت پشت سر هم زدماچماچماچ

ولی صبح روز بعد که بیدار شد دوباره یادش رفت و دوباره فقط یه غلت میزنه و گیر مینهسوال

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان درسا
2 بهمن 91 0:08
سلام خانمی متاسفم که نی نی رو باید تنها بذاری،امیدوارم فینتالی زودتر عادت کنه.
آفرین به این پسر که اینقدر زود بابا گفته.


سلام عزیزم.خدا کنه عادت کنه ولی دلم براش میسوزه