ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

ایلیا عشق ابدی مامان و بابا

سفر به اهواز

1391/11/23 22:44
نویسنده : مامان
232 بازدید
اشتراک گذاری

دیروز عصر با بابا روزبه رفتیم فرودگاه مهرآباد، ما اومدیم اهواز و بابا روزبه رفت عسلویه.

خدا رو شکر فینتالی توی هواپیما خوابید. وقتی رسیدیم دایی امید و مادرجون اومدند دنبالمون.

شب هم دو تا نخودچی دایی امید(فاطمه گلی و زهرا قلمبه) با زندایی آذر اومدند پیشمون. 

ایلیا از دیدن وروجکهای دایی امید کلی ذوق کرد.

جدیداً ایلیا برای خوابیدن نفس منو میگیره. جای جدید که میره  یا وقتی دور و برش شلوغ باشه دیگه برای خوابیدن منو میکشه. باید تو بغلم بخوابونمش. بعد با یه دستش تمام دستمو چنگ میزنه و با دست دیگه اش صورتمو چنگ میزنه. طوری که الان تمام دستمو صورتم میسوزه. خیلی شیطون شده . نه درست میخوابه نه درست شیر میخوره. از موقعی که میرم سرکار هم بدتر شده.نزدیک صبح احساس میکنه که من دارم میرم دیگه سرجاش نمیخوابه باید حتماً بغلش کنم تا بخوابه.

خدا رو شکر اگزمای بدنش بهتر شده و شبها راحتتر میخوابه . خودشو چنگ نمیزنه ولی در عوض منو تیکه پاره میکنه.چشمک

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)