2ماهگی
١٩ شهریور باید واکسن ایلیا رو میزدیم. چون بابا روزبه نبود، آقاجون زحمت کشیدند و ما رو بردند.
قبل از رفتن برای اینکه کمتر تب کنه ، بهش قطره استامنوفن دادمطفلکی پسرم ،از خواب بیدارش کردن و توی دوتا پاهاش واکسن زدند. خوب شد آقاجون بودند وگرنه من اصلاً نمی تونستم تحمل کنم.٢ روز تب داشت.
وای خدایا! دل دردهای فینتالی بدتر شده بود.غروب که می شد به طرز وحشتناکی جیغ میزد و بیقراری می کرد و تحت هیچ شرایطی آروم نمی شد.طفلکی بچه ام.
پوشکش و باز میکردیم باهاش بازی می کردیم، بغلش می کردیم تا کمی آروم بشه.
به دکترش تلفن زدم، گفت بعضی بچه ها تا ٤ ماهگی اینطوریند.
عکس ٢ماهگی گل پسرم بعد از حمام
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی