ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

ایلیا عشق ابدی مامان و بابا

اومدن نسیم و نشاط جون

1392/9/9 9:15
نویسنده : مامان
596 بازدید
اشتراک گذاری

دوشنبه 27 ام باباروزبه رفت و ما رفتیم خونه مادرجون اینها.وای که نگهداری تو اونجا چقدر سخته. مدام این تلفنها رو پرت میکردی و هی میرفتی سر وقت دی وی دی و تلویزیون.یا توی اتاق خیاطی مادرجون، با سیم و پدال چرخ ور میرفتی. خلاصه طفلک آقاجون و مادرجون.من که روز پنجشنبه که آقاجون رفتند کلافه شدم و گفتم بریم خونه خودمون اونجا باز میشه تورو کنترل کرد.

روز جمعه صبح (1 آذر) هم اولین برف بارید.

قبل از ظهر هم یه مهمون عزیز برامون اومد.نسیم جون دوست مامان. بعد هم نشاط جون اومد. کلی ذوق کردی و با نسیم کلی بازی کردی.ایلیا در حال بازی با موبایل خاله نسیماینجا خاله نسیم برات آهنگ گذاشته بود و تو داشتی می رقصیدی

در حال صبحت کردن

چشمهات از کم خوابی قرمز شده. نمی دونم کی اینقدر با تلفن حرف میزنه که تو مدام تلفن دستت و داری حرف میزنی!!!!!!!!!!

آماده برای بیرون رفتن ادامه مطلب..........

اینجا شال و کلاه کردی که بری بیرونقلب

نسیم جون و ایلیا

در حال گز خوردن نشاط جون زحمت کشیده بود و گز آورده بود. تو هم عاشق گز شدیماچ

ایلیا داری میری توی کمد

بادکنک نسیم و نشاط رفتند بیرون و وقتی اومدند این بادکنک خوشگل رو برات آوردن،صدای زنگ درب و که شنیدی دویدی سمت درب ولی وقتی بادکنک رو دیدی ترسیدی و پریدی توی بغلم. نمیدونم چرا اینقدر از بادکنک می ترسی!!!!!!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (4)

نداجون
11 آذر 92 21:53
چه عجب نسییییییییییییییییییییم جوووووووووووووووووووووووون
ندا جون
11 آذر 92 21:55
lope bacham chi shodeh chera ghermeze?? haaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaaa
نشاط
17 آذر 92 17:54
واش قربونش بشم من بوووووووووسسسس چقدر دلم واستون تنگ شده
مامان
پاسخ
ما هم دلمون برای شما تنگیده.باز هم بیاین
نشاط
17 آذر 92 17:55