ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 10 روز سن داره

ایلیا عشق ابدی مامان و بابا

سرزمین عجایب

1392/9/18 9:30
نویسنده : مامان
309 بازدید
اشتراک گذاری

صبح روز پنجشنبه 14 آذر 92 ، قرار شد بریم سرزمین عجایب ولی برف شدیدی می بارید و تو هم خوابت میومد برای همین عصر رفتیم . با اینکه بارون شدیدی بود ولی بخاطر اینکه بازی کنی ، رفتیم.

اولش از اون همه شلوغی و صدا و نور ، بهت زده شده بودی. بازی اول، خودتو حسابی توی بغلم جمع کردی و ترسیدی، البته خداییش سر من هم گیج رفت.  بعد سوار ماشین تکاندهنده کردیمت ولی چون از محمودآباد تجربه اشو داشتیم که میترسی ، روشنش نکردیم.

سوار قطار که شدیم یک کم یخت آب شده بود. بعد هم که گذاشتیمت جلوی دستگاه های کامپیوتری ،دیگه اونو ول نمی کردی. بعد هم که سوار وسیلیه بعدی که شدیم ، شروع به رقصیدن و دست زدن کردی.

آخر سر هم باباروزبه ، سوار یه هلیکوپتر کردت که دیگه از توی اون بیرون نمیومدی.

بعد هم بابا برات یه سیب زمینی گرفت ،بعد از اونجا هم رفتیم خونه عمه راحله.

جمعه هم برای ناهار رفتیم خونه مادرجون اینا و حسابی بازی کردی. کلاً این دو روز به تو و ما خوش گذشت .

عکسها در ادامه مطلب......

 

ایلیای شیطون

چادر مادرجونو بر میداری و می پیچی دور خودتماچ

ایلیا بالای میز تلویزیون میری بالای میز تلویزیون و از اونجا هم میری روی مبل بعد هم میخوای بری بالای اوپن آشپزخونه.بعد وقتی میگیم کار بدی میزنی تو صورت خودت، عاششششششششققققققتتتتتتتتممممممممماچ

تلفن بیسیمی و کنترل رو هم انداختی توی گلدون بامبمو،بعد از کلی گشتن،زنگ زده بودند. کلی خرج روی دستمون گذاشتی چون تلفن  کلاً سوخت.

آماده دد رفتنآماده دد رفتن، رفتی کفشهای منو پوشیدی که بریم بیرونماچ

دیروز هم سعی میکردی دمپایی رو فرشی منو بپوشی ، ای شیطوننننننن

غذا خوردن

نمیذاری بهت غذا بدیم ،دوست داری خودت با قاشق و چنگال بخوری

سرزمین عجایب، نگرانآخه مامانی ، چرا اینقدر ناراحتی!!!!!!!!

در حال بازی

خوشحال در حال هلیکوپتر بازی اینجا باباروزبه بهت گفت:مگه سوار اتوبوس شدی!!!!!!!!

ایلیا در جستجوی نقطه های نورانی

اینجا دنبال این بوذی که این نقطه ها کجان

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)