21آذر
پنجشنبه 21 آذر،شب تولد اینجانب،بابا روزبه گفت هرجا دوست دارم بریم ،من هم گفتم بریم سرزمین عجایب که گل پسرم بازی کنه.
وای نمیدونید چقدر شلوغ بود.همگی سوار قطار شدیم.تو هم از این همه شلوغی هنگ کرده بودی
بعد هم با باباروزبه سوار یه اسباب بازی شدی .
توی یه ماشین گذاشتیمت تا بازی کنی.ولی روشنش نکردیم چون میترسی ،بعد از کمی بازی خود بخود روشن شد و تو شروع به گریه کردی و اومدی بیرون.
بعد هم رفتیم ساندویچ خوردیم و برای تو هم یه سیب زمینی گرفتیم .کشته ی غذا خوردنتم عزیزم،حتماً باید با چنگال بخوری،با ادب
رسیدیم خونه دیروقت بود و توحسابی خسته بودی و با یه تکون خوابیدی.
فرداش هم مادرجون ،کباب کوبیده ویژه به مناسبت تولدمن درست کرده بودند،دستشون درد نکنه .بابا روزبه هم یه کیک خیلی خوشمزه گرفت به همراه کادو و رفتیم اونجا.
قربونت بشم ،اینقدر قشنگ کباب خوردی که ماها همه کیف کردیم که بالاخره تو یه چیزی رو بدون دردسر خوردی.آخه دغدغه ما فقط غذا خوردن تو شده
جای همه کباب خورها بویژه دایی میثم و فاطمه گلی و زهرا قلمبه خالی بود
بعد هم کیک (هدیه ایلیا گلی) و بردیمو عکس گرفتیم .
دست همگی درد نکنه