ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

ایلیا عشق ابدی مامان و بابا

21آذر

1392/9/26 11:58
نویسنده : مامان
231 بازدید
اشتراک گذاری

پنجشنبه 21 آذر،شب تولد اینجانب،بابا روزبه گفت هرجا دوست دارم بریم ،من هم گفتم بریم سرزمین عجایب که گل پسرم بازی کنه.

وای نمیدونید چقدر شلوغ بود.همگی سوار قطار شدیم.تو هم از این همه شلوغی هنگ کرده بودیچشمک

بعد هم با باباروزبه سوار یه اسباب بازی شدی .

توی یه ماشین گذاشتیمت تا بازی کنی.ولی روشنش نکردیم چون میترسی ،بعد از کمی بازی خود بخود روشن شد و تو شروع به گریه کردی و اومدی بیرون.

بعد هم رفتیم ساندویچ خوردیم و برای تو هم یه سیب زمینی گرفتیم .کشته ی غذا خوردنتم عزیزم،حتماً باید با چنگال بخوری،با ادبماچ

رسیدیم خونه دیروقت بود و توحسابی خسته بودی و با یه تکون خوابیدی.

فرداش هم مادرجون ،کباب کوبیده ویژه به مناسبت تولدمن درست کرده بودند،دستشون درد نکنه .بابا روزبه هم یه کیک خیلی خوشمزه گرفت به همراه کادو چشمک و رفتیم اونجا.

قربونت بشم ،اینقدر قشنگ کباب خوردی که ماها همه کیف کردیم که بالاخره تو یه چیزی رو بدون دردسر خوردی.ماچآخه دغدغه ما فقط غذا خوردن تو شدهنگران

جای همه کباب خورها بویژه دایی میثم و فاطمه گلی و زهرا قلمبه خالی بودقلب

بعد هم کیک (هدیه ایلیا گلی) و بردیمو عکس گرفتیم .

دست همگی درد نکنهماچماچماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)