ایلیاایلیا، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

ایلیا عشق ابدی مامان و بابا

اولین دوری مامان از فینتالی

1391/8/26 11:03
نویسنده : مامان
370 بازدید
اشتراک گذاری

بابا روزبه یک هفنه نبود. ٢ روز اول رفتیم خونه خاله آرزو. به ایلیا کلی خوش گذشت چون همه اش بغل عمومحمدحسین بودلبخند

روز ٥شنبه برگشتیم خونه چون نداجون قرار بود بیادهورا.

شب هم مارال جون اومد.خیلی خوش گذشت هم به من و هم به فینتالی(چون ندا و مارال حسابی با فینتالی بازی کردند و من استراحت کردمچشمک)

جمعه عصر خاله آرزو اومد دنبالی فینتالی و به خونه اشون برد تا من و دوستام به عروسی سحر جون بریم.

اولین باری بود که طولانی مدت از فینتالی دور میشدمناراحت. همه اش استرس داشتم نکنه  هم خودش هم خاله آرزو اینا اذیت بشنداسترس.

وقتی برگشتیم و ایلیا رو تحویل گرفتم، ساعت ١:٣٠ شده بود. خاله آرزو بیچاره حسابی خواب زده  شده بودخمیازه

شنبه صبح٦ آبان، نداجون رفت ناراحتو من و ایلیا تنها شدیم.

خاله آرزو اصرار داشت بریم خونه شون ولی من دوست داشتم خونه باشیم تا ایلیا بتونه بیشتر با اسباب بازیهاش بازی کنملبخند.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (2)

rakhsha
26 آبان 91 18:26
kheli ghashang bood koli hal kardim ishala amoo kocholoye man bozorgo bozorgtar beshe va hamishe salamat bashe va agha doktor she badesham agh doomad ba tashakor az asiyeye aziz
doostdare shoma amooooooooooo rakhsha


ممنونم عمو رخشا جون
maral
13 آذر 91 9:44
سلام آسیه جون، به منم خیلی خوش گذشت که با ایلیا جون بازی کردم. ایشالله همیشه شاد و سلامت باشه. دلم براش تنگ شده. از طرف من یک بوس سفت از لپاش بکن