دی 92
یکشنبه 8دی باباروزبه برگشت و فردای اون روز مادرجون و آقاجونت از رشت اومدند. 2روز خونه ما بودند . پنجشنبه 12 دی هم تولد باباروزبه بود که رفتیم رستوران و تو هم مثل یه پسر گل نشستی توی صندلی کودک و سیب زمینی و برنج خوردی(فقط برنج میخوری )کلاً با لبنیات قهرکردی و بابت این موضوع خیلی نگرانم. پنجشنبه شب ،کیک تولدباباروزبه رو بردیم خونه عمه راحله.خوش گذشت. جمعه هم آقاجونت اینا برگشتند. پنجشنبه 19 دی هم واکسن 18 ماهگی تو زدیم.الهی بمیرم واکسنو عمودی کرد توی پای راستت و یکی هم توی دست چپت.کلی جیغ زدی.اومدیم خونه تا 2 روز موقع راه رفتن می لنگیدی و بازهم شیطنت میکردی از اون روز هم کلاً اعتصاب کردی نذاشتی غذا بذارم دهنت .و اصلاً دیگه لب به سرل...
نویسنده :
مامان
9:24