اولین شب یلدا
دیشب، اولین شب یلدای فینتالی بود. از هفته قبل به فکر بودم. میخواستم ٥شنبه با باباروزبه بریم براش وسایل تزیینی بخریم ولی نشد جمعه صبح سریع رفتیم و از شهروند براش لباس هندونه ای خریدم آخه قربونش برم پسرم بزرگتر شده و لباس هندونه ایش براش تنگ شده . از جمعه شب دست به کار شدم .از لباسهاش که براش تنگ شده بود یه کلاه و یه جفت کفش درست کردم. جالبه که تا قبل از اون یه دکمه هم ندوخته بودم. شبها که ایلیا میخوابید باید همه کارها مو میکردم. صبح تا غروب هم باید با فیتالی بازی میکردم . کم خوابی اذیت شدم مخصوصاً ٣ شب آخر که اوج کارهام بود و ایلیا رو میخوابوندم بعد میومدم کارهامو بکنم میدیدم نیم وجبی ساعت ٩ تازه سرحال بیدار شده و میخواد ب...
نویسنده :
مامان
7:43